menu button
سبد خرید شما

مسابقه داستان کوتاه

دوستی

دوستی

موفقیت

صدیقه کانایی

موفقیت

۱۷سال پیش،در دشوارترین شرایط روحی و روانی قرارگرفتم. نوردیده ی ،هشت ساله ام را از دست داده بودم. حال خودم را نمیفهمیدم، بی اعتنا به خانواده ،از زمین وزمان گله مند بودم،به زندگی پشت کرده، واز آن سیرشده بودم، زندگانی ام رنج آور شده ،و آنچنان آغشته به اندوه، بود، که نانوا،خمیر نان را با وردنه ،آغشته به آرد میکند.

هرکسی كه در هر شعاعی از دایره زندگی ام بود،بیشترین تلاش رامیکرد تا کمی تغییر در زیستنم بوجوداورد. همه ی عزیزانم،از دورونزدیک، دوستان،همکاران،هر یک به نوعی درراه رسیدن به این هدف ، کارهای مختلفی را انجام دادند . شرایط زندگانی من در خارج از کشور این سختی را برای نزدیکانم دوچندان کرده بود.

پس از چندماه، همسر مهربانم(که بیشترین تلاش را در این راه کرده و نیز آسیب بیشتری دیده بود)، یکروز با مجله ی«موفقیت»وارد خانه شد و همراهی من با این دوست جدید، آغاز وتابه امروز ادامه دارد.

البته باز گشت من به چرخه ی عادی زندگی ،چندسال زمان برد ولی بی تردید درراه این بازگشت ،همراهی این مجله، کمك قابل توجهي به من كرد.

ای کاش دراین روزهاي پريشان حالي و آشفتگي رواني، در اين روزهاي پرتلاطم زندگاني ،( كه با اندوه آن زمان برابری میکند)،چيزي از جنس «مجله موفقيت»پيدا ميشدتا بتوانم از لبه ی پرتگاهی که بر آن قرار دارم، رهایی یابم.

پرتگاهی که یک سوی آن ادامهٔ این شرایط طوفانی در کنار همسرپرمهر وهمیشه همراهم است

وسوی دیگر ، انتخابی برای پایان دادن به این زندگی دردآور.

arrow down icon نمایش بیشتر نمایش کمتر
footer background